دوست عزیزمن، اگه متن زیر رو رسمی ننوشتم خواستم در قلب تو صحبت کنم.خواستم با تمام توان حال وجودت را درک کنی . ممکنه تمام مطالب در مورد تو صدق نکند اما ممکن است تا اندازهایی به دریای بیکران وجودت مرتبط باشد . پس در خلوت خود متن زیر رو با احساست بخوان.
میتونی یا نمیتونی؟
ببین تو نمیتونی…
این رو فقط من نمیگم همه میگن.
دیگه نپرس همه کین ؟ بابا، مامان، خواهر ،برادر ، افراد فامیل و هر کسی که به تو نزدیک هست. تا همین دیروز شاید معلمهای مدرسه هم به تو میگفتن که رسیده به آرزوها فقط یک آرزو هست وهیچ وقت به نتیجه نخواهد رسید یا اینکه قابلیت تو در حد یک انسان متوسط هست.
در سطح بالاتر ، دوستانی که از جان شما عزیزتر هستند حرف دیگران را تایید کردند.
و شاید اکنون که ازدواج کردی ، همسرت هم فهمیده و او هم میگوید تو نمیتونی.
راستی کسی که میخوای باهاش کارکنی ، شریک بشی یا بهش جنسی بفروشی او هم فهمیده که تو نمیتونی و داره ازت سوء استفاده میکنه. خیلی از افراد چنین تجربهای دارند و از این مسیر بینهایت سرمایه و و اعتبار از دست دادند.
حتما میگی دوستان ، همسر ، همکار ، مشتری و شریک از کجا فهمیدند که من نمیتونم؟
الان بهت می گم!
از همونجا که در اولین قدم همه چیز رو میبخشی؛ انتخاب رو، احساس رو، درخواست رو.
چرا میبخشی؟ چون یاد گرفتهایی خواستهای نداشته باشی. اگر خواستهایی داشتی احتمالا سرکوب شدهایی.
کلا توپ و زمین رو میدی طرف مقابلت و میگی باشه هر چی شما بفرمایید.
دیگه شدی وسیلهای شده ایی که دیگران به واسطه تو به اهدافشان برسند و رشد کنند . اما تو همیشه در یک سطع عادی بمانی!
راستی داره یه اتفاق میفته که من دارم میبینم .همه اونایی که اون بالا اسمشون اومده میخوان یه چیز دیگه رو هم بگن:
تو حق نداری بتونی!
نه دیگه خواهش میکنم ناراحت نشو، گلایه نکن، آخه داره از عمرت میگذره، همه دارن میبینن. چون نخواستی بتونی. همه به این نگاه تو رو شناختن که تو نمیتونی کاری رو انجام بدی. به زودی این حق رو ازت میگیرن که واقعا هیچوقت نخوای بتونی.
وقتی احساس ضعف تو به مرور زیاد میشه ،اطرافیان بیشتر در قلمرو تو نفوذ میکنند و تو رو محدودتر میکنن . تو کم کم موقعیتهات رو از دست میدی. از دست دادن رتبه شغلی بزرگترین نتیجه این اتفاق هست. خوردن غذای شب گذشته ، درصورتی که دیگران غذای پخت امروز رو میخورند.
حالا این توانستن چیه؟
از چیزهای کوچولو شروع میشه…
نتونی یه جفت کفش برای خودت انتخاب کنی. نتونی تشخیص بدی امروز ناهار چی بخوری؟ نتونی دانشگاه و مدرسه رو خودت انتخاب کنی. نتونی خواستهات رو بیان کنی. نتونی تو صف نانوایی بگی نوبت منه! نتونی زمانی که یه کار مهم داری درمقابل دیگری که کار داره نه بگی وبا یه عذاب درونی بری و کارهای او رو انجام بدی.
آخی دقیقا همینه: نتونی اون رشته ای که دوست داری رو انتخاب کنی. نتونی شغل مناسب خودت رو خودت انتخاب کنی. نتونی اگه تو شغل آزاد هستی و شریک داری چیزی رو انتخاب کنی. اگر هم کارمندی پست مورد علاقت رو انتخاب کنی .نتونی انتخاب کنی که درآمدت تو کدوم حسابت باشه؟ چطوری خرجش کنی؟
وای وای نتونی عشقت رو برای زندگی انتخاب کنی .اصلا نتونی درست عشق رو انتخاب کنی. نتونی مهریه رو تو مشخص کنی. مراسم عروسی رو همون قسمت که به تو مربوط میشه نه به طرف مقابلت ، همون رو نتونی انتخاب کنی.
یا اینکه نتونی بهترین لباس عروس ، اونی که از ته دلت دوست داری رو انتخاب کنی.
امتحان بزرگ نتوانستن
تازه همه درسهای نمیتونم رو درست پاس کردی و رسیدی به مرحلهای که باید امتحان نهایی رو بدی. تو وارد زندگی مشترک شدی.
حرف نمیزنی چون نمیتونی. چون قبلا هم حرف نمیزدی.
چیزی نمیخوای چون نمیتونی بخوای. چون قبلا هم نخواستی
زندگی، همون اندازه که مربوط به تو هست رو نمی تونی مدیریت کنی.چون با احساسات اشتباه و به معنی عشق،مدیریت زندگی رو کامل به همسرت دادی. چون تو دیگه عزت نفس نداری و نمیدونی که از پس مشکلات بر میای یانه . پس تو نمیتونی.
یکم که میگذره و به خودت میای میبینی آره خداییش دیگه نمیتونم.
میگما: اون کوچولت هم بزرگ شده اون میتونه و الان جوان شده.
خبر بدی دارم اون هم به تو میگه نه تنها نمیتونی بلکه حق نداری بتونی.
تا این لحظه من برات متاسف نیستم من فقط تعریف کردم چی شده.
ولی میگم:
از همین لحظه تو فقط بخواه میتونی!
من با تمام وجود به تو کمک میکنم. شخصیت تو بزرگتر از اونی هست که فکر کنی .اما در نگاهِ با قصد و بی قصد دیگران با دست خودت کم کم کوچک شده و به فراموشی سپرده شده است.
احتمالا امروز تو خواستههات رو فراموش کردی . تمام ترسهایی که داری ، تو را همانند قفسی حبس کردند، تا بیشتر از این حرکت نکنی.
اما تو جور دیگری آفریده شدی . همانند تمام انسانهای روی زمین با قدرتهای یک انسان کامل متولد شدی چقدر این مطلب را قبول داری؟
تو در سکوی بزرگ اعتماد به نفس بودی اما از همان کودکی این سکو به مرور تخریب شد.
من در این دوره به تو کمک میکنم تا سکوی اعتماد به نفس را از نو بسازی.
مراحل آموزش:
ابتدا مسیری که از آن طریق عزت نفس و اعتماد به نفس تو تخریب شده رو برات روشن میکنم .
سپس تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس را با هم بررسی میکنیم . در این صورت متوجه خواهید شد کدام را باید ابتدا کامل کنید تا بهتر نتیجه بگیرید.
در قدم بعدی جایگاه ترس و احساس گناه رو بهتر خواهی شناخت.یعنی متوجه میشی که چقدر باید احساس گناه داشته باشی و از چی باید بترسی ونگران باشی.
پس از شناخت کاملِ ترس و احساس گناه ، با تمرینات کاربردی در مدت کوتاهی آنها را از بین میبری.
قدرتهای زندگیت رو باهم مشخص می کنم تا با کمک آنها سکوی اعتماد به نفس رو بسازی .
تکنیکهایی را یادمیگیری تا به رشد این قدرتها کمک کنی. در ادامه وابستگی تو به افراد و شرایط از بین میرود .این وابستگی همان دلایل انجام نشدن کارها و نرسیدن به اهداف هست.
بعد از قطع شدن وابستگی ،دیگران کم کم وابسته حضور تو میشوند. حتما فاصله بین تصمیم گرفتن و اجرا تصمیمهایتان خیلی طولانی است.به همین دلیل خیلی از موقعیتها را از دست دادی .در اواسط دوره، قدرتِ تصمیم گرفتن و اجرای در لحظه را به تو میدهم.
در نهایت موقعیتی را برای خودت میسازی که هیچ وقت،هیچ کس نمیتواند به تو بگوید تو نمیتوانی.
این آموزشها غرور یا خودبینی و خودشیفتگی را در بر ندارد و من تو را از این تلهها آگاه میکنم.
این محصول چه چیزی به زندگی من اضافه میکند؟
مشخص شدن بهترین خواستههایت: وقتی عزت نفس و اعتماد به نفس به سطح مطلوب میرسد، ذهن قدرت این را دارد که بهترین خواستهها را بشناسد و بدنبال رسیدن به آن خواسته باشد.
توانستن انجام هر کار مثبتی:تکرار میکنم هر کار مثبتی نه افکار منفی همچون انتقام گرفتن.
آزادی عمل مفید: شما دیگر در بند زمان و مکان نیستید.
آرامش حاصل از اینکه بدانی همه چیز تحت کنترل تو هست.
قدرت تبدیل کردن ایدهها به عمل و واقعیت.
این محصول چه چیزی از من میگیرد؟
احساس بی لیاقتی
احساس بی ارزشی
احساس مخربِ من نمیتوانم
بد شانسی
ترس از اتفاق بد و وحشتناک.
ترس از رسیدن به خواستههایی که آرزو داری
ترس از دست دادن دیگران
باج دادن برای هر چیزی
این دوره به درد چه کسانی می خورد؟
افرادی که واژه تو نمیتوانی در زندگی آنها تاثیر مستقیمی دارد.
افرادی که قدرت استقلاق و تصمیم گیری را تجربه نکردند.
افرادی که برای انجام هر کاری ترس دارند و نیاز دارند بیش از اندازه تحقیق کنند.
افرادی که فکر میکنند بخاطر نداشتن اعتماد به نفس،خیلی از آرزوهایشان را زیر پا گذاشتند و اکنون احساس پشیمانی میکنند.
افرادی که در جمع نمیتوانند صحبت کنند و همیشه تابع آن جمع هستند.
افرادی که قدرت رسیدن به بهترینها رادر وجود خود حس نمیکنند.
منتظر نظرات طلایی شما دوست عزیز در پایان همین صفحه هستیم.
قدرت های اصلی جهان در درون شماست آنها را به کار گیرید و جهان را مال خود کنید. امیدوارم همیشه در حال تغییر باشید.
ابوذریعقوبی
فیلم معرفی دوره
900 دقیقه آموزش توانمند برای ریشه کن کردن واژه نمیتوانم ، در وجود شما
پس از مشاهده این آموزش
- میتوانید آزادانه تصمیم بگیرید.
- میتوانید به راحتی خواسته خود را بیان کنید.
- میتوانید در هرلحظه آرامش داشته باشید.
- میتوانید همیشه به حق خود برسید.
- میتوانید روزهای ارزشمند خود را بسازید.
- میتوانید از دیگران کمک بگیرید تا ازپلههای موفقیت بالا روید.
- میتوانید به خود کمک کنید تا همیشه پلی برای دیگران نباشید.
- میتوانید بدون اینکه دیگران ناراحت شوند خواسته خود را بیان کنید و به خواسته خود برسید بدون اینکه از چشم دیگران بیافتید.
- میتوانید به یک شخصیت دوست داشتنی تبدیل شوید نه یک شخصی که همیشه باید به دیگران وابسته باشید.
- میتوانید کسب کار خود را گسترش دهید و یا اگر شاغل نیستید شغل رویای خود را بسازید.

چطور مبلغی که برای این دوره میپردازم به حسابم و زندگیام برمیگردد؟ توجیه اقتصادی این محصول چیست؟
این که تا الان بخاطر خجالت کشیدن ، بخاطر اینکه گفتی (من روم نمیشه) ، بخاطر احساس ناتوانی و به خاطر هزاران تلاش کردنها و نتیجه نگرفتنها ، میلیونها تومان از دست دادی خودش اولین دلیل استفاده از این دوره است.
دلیل دیگر اینکه وقتی بتوان عزت نفس و اعتماد به نفس خود را به بالاترین درجه ممکن برسانی روزانه چندین برابر این دوره را در زندگیت خواهی ساخت.

مشخصات محصول
مدرس : ابوذر یعقوبی مدرس و محقق زندگی پس از طلاق (نویسنده کتاب از جدایی تا ساخت زندگی طلایی)
مخاطب : آنها که میخواهند سکوی عزت نفس و اعتماد به نفس خود را برای رسیدن به خواستههایشان بنا کنند
تعداد جلسات :این محصول 16 جلسه هست که هر کدام حدود 1 ساعت است.
فرمت آموزش: فیلم دانلودی MP4 با کیفیت Full HD
نوع دسترسی: قابل دانلود بلافاصله پس از خرید
حجم فایل: 15گیک
آمنه پاکدل –
قبل ازدواج با شوهرم دوست بودم خب اون اوایل همه یه حس خوب دارن ومنم تقریبا اینطوری بودم خیلی بهم محبت می کرد کادو می خرید خرج می کرد وگفته بود املاک داره ومراسم عقدمون هم خوب بود .اینقدر محبت می کرد که من نیازی برای تحقیق کردن نمیدیدم البته یه سری چیزا رو قبل عقد میدیدم مثلا اینکه گوشیش رمز داشت یابا خودش سرویس میبرد ولی من ادای متمدنها رو درآوردم وکاری به کارش نداشتم.تا اینکه عقد کردیم ولی اون تفاوتی بین قبل وبعد عقد قائل نشد خودش تشخیص میداد کی بره کی بیاد وتقریبا مثل قبل عقد ما هفته ایی یکبار کنار هم بودیم والبته که یکم سرد شده بود تقریبا با اینکه مخالف بود رفتیم سرزندگی مشترک وجالب اینجا بود که اون میگفت کاردارم تقریبا شبا بین ساعت 2 تا5 صبح وبعضی وقتا 7 تا 9 صبح میومد خونه اونقدر ازش ترس داشتم ودلیلش رو هم نمیدونستم که نمیتونستم حرفی بزنم .همه جهات زندگی تقریبا خوب بود .ما یه واحد 80 متری ودوتا ماشین داشتیم اما من به یه جایی رسیده بودم که به یه مرده متحرک تبدیل شدم چون با شوهرم قبلا دوست بودم هم نمیتونستم با خانواده خودم صحبتی کنم وفکر می کردم باید زندگیم رو نگه دارم تا اینکه دوست دوران دبیرستانم رواتفاقی تو اینستا دیدم مشکل رو بهش گفتم تون خودش کوهنورد بود ویه دوست پسر داشت که اسمش مجید بود گفت به مجید میگم یکی رو پیدا کنه که شوهرتو تعقیب کنه ببینیم چیکار میکنه بعد بهم خبر داد گفته 25 میلیون میگیره تعقیبش کنه وهرچیزی که ببینه رو با عکس وفیلم کامل برام بفرسته یه روز که شوهرم نبود رفتم یه تیکه طلا فروختم وهمونجا زدم به حساب دوستم که بده طرف اطلاعات رو برام جمع کنه تقریبا یک هفته صبر کردم ومتوجه شدم شوهرم با 5 نفر ارتباط داره اول فکر کردم اینها مشتری هستن اما بعد که گوشیش رو تونستم بازکنم متوجه شدم ارتباطشون خیلی قوی تر از ارتباط بامنه .همه دنیا رو سرم خراب شد به بن بست رسیده بودم یه روز تصمیم گرفتمجریان رو بهش بگم اون روز تقریبا وحشتناک ترین روز عمرم بود حسابی منو کتک زد وتو دعوا گفت من کوکائین هم مصرف میکنم ومنو از خونه انداخت بیرون با وجود آسیبهایی که دیده بودم همش دنبال این بودم که برگدم به زندگیم ویه فکراحمقانه من این بود که نمی خواستم با دیگران روزهای خوش داشته باشه ومن تنها بمونم این جریان تقریبا 18 ماه طول کشید ومن از هرواسطه وروشی برای برگشت به زندگی استفاده کردم تنها وتنها نتیجه تلاشهام این بود که یه وکالت طلاق برام فرستاد در خونه من هر روز افسرده شکسته وداغون تر شدم.بعد اومدم از آقای یعقوبی مثل همه روانشناسای دیگه که التماسشون می کردم بهم کمک کنن تا برش گردونم کمک بخوام اما ایشون تویه جلسه منو به خودم آوردن وبعد راغب شدم ادامه بدم خیلی حالم بهتر شده والبته پیشنهاد دادن تا یسری دارو روانپزشک برام نوشت ودرکنار دارو این دوره رو شروع کردم جلسه چهارم بود که دادخواست طلاق دادم تا الان سه بار این دوره ودوره آرامش پس از طوفان جدایی وبازسازی سکوی عزت نفس رو دیدم فقط می تنم بگم که واینسین یه نفر نابودتون کنه اگر برای انسان بودنتون ارزشی قائل هستین. ممنونم ازتون آقای دکتر