دوست عزیزمن، اگه متن زیر رو رسمی ننوشتم خواستم در قلب تو صحبت کنم.خواستم با تمام توان حال وجودت را درک کنی . ممکنه تمام مطالب در مورد تو صدق نکند اما ممکن است تا اندازهایی به دریای بیکران وجودت مرتبط باشد . پس در خلوت خود متن زیر رو با احساست بخوان.
میتونی یا نمیتونی؟
ببین تو نمیتونی…
این رو فقط من نمیگم همه میگن.
دیگه نپرس همه کین ؟ بابا، مامان، خواهر ،برادر ، افراد فامیل و هر کسی که به تو نزدیک هست. تا همین دیروز شاید معلمهای مدرسه هم به تو میگفتن که رسیده به آرزوها فقط یک آرزو هست وهیچ وقت به نتیجه نخواهد رسید یا اینکه قابلیت تو در حد یک انسان متوسط هست.
در سطح بالاتر ، دوستانی که از جان شما عزیزتر هستند حرف دیگران را تایید کردند.
و شاید اکنون که ازدواج کردی ، همسرت هم فهمیده و او هم میگوید تو نمیتونی.
راستی کسی که میخوای باهاش کارکنی ، شریک بشی یا بهش جنسی بفروشی او هم فهمیده که تو نمیتونی و داره ازت سوء استفاده میکنه. خیلی از افراد چنین تجربهای دارند و از این مسیر بینهایت سرمایه و و اعتبار از دست دادند.
حتما میگی دوستان ، همسر ، همکار ، مشتری و شریک از کجا فهمیدند که من نمیتونم؟
الان بهت می گم!
از همونجا که در اولین قدم همه چیز رو میبخشی؛ انتخاب رو، احساس رو، درخواست رو.
چرا میبخشی؟ چون یاد گرفتهایی خواستهای نداشته باشی. اگر خواستهایی داشتی احتمالا سرکوب شدهایی.
کلا توپ و زمین رو میدی طرف مقابلت و میگی باشه هر چی شما بفرمایید.
دیگه شدی وسیلهای شده ایی که دیگران به واسطه تو به اهدافشان برسند و رشد کنند . اما تو همیشه در یک سطع عادی بمانی!
راستی داره یه اتفاق میفته که من دارم میبینم .همه اونایی که اون بالا اسمشون اومده میخوان یه چیز دیگه رو هم بگن:
تو حق نداری بتونی!
نه دیگه خواهش میکنم ناراحت نشو، گلایه نکن، آخه داره از عمرت میگذره، همه دارن میبینن. چون نخواستی بتونی. همه به این نگاه تو رو شناختن که تو نمیتونی کاری رو انجام بدی. به زودی این حق رو ازت میگیرن که واقعا هیچوقت نخوای بتونی.
وقتی احساس ضعف تو به مرور زیاد میشه ،اطرافیان بیشتر در قلمرو تو نفوذ میکنند و تو رو محدودتر میکنن . تو کم کم موقعیتهات رو از دست میدی. از دست دادن رتبه شغلی بزرگترین نتیجه این اتفاق هست. خوردن غذای شب گذشته ، درصورتی که دیگران غذای پخت امروز رو میخورند.
حالا این توانستن چیه؟
از چیزهای کوچولو شروع میشه…
نتونی یه جفت کفش برای خودت انتخاب کنی. نتونی تشخیص بدی امروز ناهار چی بخوری؟ نتونی دانشگاه و مدرسه رو خودت انتخاب کنی. نتونی خواستهات رو بیان کنی. نتونی تو صف نانوایی بگی نوبت منه! نتونی زمانی که یه کار مهم داری درمقابل دیگری که کار داره نه بگی وبا یه عذاب درونی بری و کارهای او رو انجام بدی.
آخی دقیقا همینه: نتونی اون رشته ای که دوست داری رو انتخاب کنی. نتونی شغل مناسب خودت رو خودت انتخاب کنی. نتونی اگه تو شغل آزاد هستی و شریک داری چیزی رو انتخاب کنی. اگر هم کارمندی پست مورد علاقت رو انتخاب کنی .نتونی انتخاب کنی که درآمدت تو کدوم حسابت باشه؟ چطوری خرجش کنی؟
وای وای نتونی عشقت رو برای زندگی انتخاب کنی .اصلا نتونی درست عشق رو انتخاب کنی. نتونی مهریه رو تو مشخص کنی. مراسم عروسی رو همون قسمت که به تو مربوط میشه نه به طرف مقابلت ، همون رو نتونی انتخاب کنی.
یا اینکه نتونی بهترین لباس عروس ، اونی که از ته دلت دوست داری رو انتخاب کنی.
امتحان بزرگ نتوانستن
تازه همه درسهای نمیتونم رو درست پاس کردی و رسیدی به مرحلهای که باید امتحان نهایی رو بدی. تو وارد زندگی مشترک شدی.
حرف نمیزنی چون نمیتونی. چون قبلا هم حرف نمیزدی.
چیزی نمیخوای چون نمیتونی بخوای. چون قبلا هم نخواستی
زندگی، همون اندازه که مربوط به تو هست رو نمی تونی مدیریت کنی.چون با احساسات اشتباه و به معنی عشق،مدیریت زندگی رو کامل به همسرت دادی. چون تو دیگه عزت نفس نداری و نمیدونی که از پس مشکلات بر میای یانه . پس تو نمیتونی.
یکم که میگذره و به خودت میای میبینی آره خداییش دیگه نمیتونم.
میگما: اون کوچولت هم بزرگ شده اون میتونه و الان جوان شده.
خبر بدی دارم اون هم به تو میگه نه تنها نمیتونی بلکه حق نداری بتونی.
تا این لحظه من برات متاسف نیستم من فقط تعریف کردم چی شده.
ولی میگم:
از همین لحظه تو فقط بخواه میتونی!
من با تمام وجود به تو کمک میکنم. شخصیت تو بزرگتر از اونی هست که فکر کنی .اما در نگاهِ با قصد و بی قصد دیگران با دست خودت کم کم کوچک شده و به فراموشی سپرده شده است.
احتمالا امروز تو خواستههات رو فراموش کردی . تمام ترسهایی که داری ، تو را همانند قفسی حبس کردند، تا بیشتر از این حرکت نکنی.
اما تو جور دیگری آفریده شدی . همانند تمام انسانهای روی زمین با قدرتهای یک انسان کامل متولد شدی چقدر این مطلب را قبول داری؟
تو در سکوی بزرگ اعتماد به نفس بودی اما از همان کودکی این سکو به مرور تخریب شد.
من در این دوره به تو کمک میکنم تا سکوی اعتماد به نفس را از نو بسازی.
مراحل آموزش:
ابتدا مسیری که از آن طریق عزت نفس و اعتماد به نفس تو تخریب شده رو برات روشن میکنم .
سپس تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس را با هم بررسی میکنیم . در این صورت متوجه خواهید شد کدام را باید ابتدا کامل کنید تا بهتر نتیجه بگیرید.
در قدم بعدی جایگاه ترس و احساس گناه رو بهتر خواهی شناخت.یعنی متوجه میشی که چقدر باید احساس گناه داشته باشی و از چی باید بترسی ونگران باشی.
پس از شناخت کاملِ ترس و احساس گناه ، با تمرینات کاربردی در مدت کوتاهی آنها را از بین میبری.
قدرتهای زندگیت رو باهم مشخص می کنم تا با کمک آنها سکوی اعتماد به نفس رو بسازی .
تکنیکهایی را یادمیگیری تا به رشد این قدرتها کمک کنی. در ادامه وابستگی تو به افراد و شرایط از بین میرود .این وابستگی همان دلایل انجام نشدن کارها و نرسیدن به اهداف هست.
بعد از قطع شدن وابستگی ،دیگران کم کم وابسته حضور تو میشوند. حتما فاصله بین تصمیم گرفتن و اجرا تصمیمهایتان خیلی طولانی است.به همین دلیل خیلی از موقعیتها را از دست دادی .در اواسط دوره، قدرتِ تصمیم گرفتن و اجرای در لحظه را به تو میدهم.
در نهایت موقعیتی را برای خودت میسازی که هیچ وقت،هیچ کس نمیتواند به تو بگوید تو نمیتوانی.
این آموزشها غرور یا خودبینی و خودشیفتگی را در بر ندارد و من تو را از این تلهها آگاه میکنم.
این محصول چه چیزی به زندگی من اضافه میکند؟
مشخص شدن بهترین خواستههایت: وقتی عزت نفس و اعتماد به نفس به سطح مطلوب میرسد، ذهن قدرت این را دارد که بهترین خواستهها را بشناسد و بدنبال رسیدن به آن خواسته باشد.
توانستن انجام هر کار مثبتی:تکرار میکنم هر کار مثبتی نه افکار منفی همچون انتقام گرفتن.
آزادی عمل مفید: شما دیگر در بند زمان و مکان نیستید.
آرامش حاصل از اینکه بدانی همه چیز تحت کنترل تو هست.
قدرت تبدیل کردن ایدهها به عمل و واقعیت.
این محصول چه چیزی از من میگیرد؟
احساس بی لیاقتی
احساس بی ارزشی
احساس مخربِ من نمیتوانم
بد شانسی
ترس از اتفاق بد و وحشتناک.
ترس از رسیدن به خواستههایی که آرزو داری
ترس از دست دادن دیگران
باج دادن برای هر چیزی
این دوره به درد چه کسانی می خورد؟
افرادی که واژه تو نمیتوانی در زندگی آنها تاثیر مستقیمی دارد.
افرادی که قدرت استقلاق و تصمیم گیری را تجربه نکردند.
افرادی که برای انجام هر کاری ترس دارند و نیاز دارند بیش از اندازه تحقیق کنند.
افرادی که فکر میکنند بخاطر نداشتن اعتماد به نفس،خیلی از آرزوهایشان را زیر پا گذاشتند و اکنون احساس پشیمانی میکنند.
افرادی که در جمع نمیتوانند صحبت کنند و همیشه تابع آن جمع هستند.
افرادی که قدرت رسیدن به بهترینها رادر وجود خود حس نمیکنند.
منتظر نظرات طلایی شما دوست عزیز در پایان همین صفحه هستیم.
قدرت های اصلی جهان در درون شماست آنها را به کار گیرید و جهان را مال خود کنید. امیدوارم همیشه در حال تغییر باشید.
ابوذریعقوبی
فیلم معرفی دوره
900 دقیقه آموزش توانمند برای ریشه کن کردن واژه نمیتوانم ، در وجود شما
پس از مشاهده این آموزش
- میتوانید آزادانه تصمیم بگیرید.
- میتوانید به راحتی خواسته خود را بیان کنید.
- میتوانید در هرلحظه آرامش داشته باشید.
- میتوانید همیشه به حق خود برسید.
- میتوانید روزهای ارزشمند خود را بسازید.
- میتوانید از دیگران کمک بگیرید تا ازپلههای موفقیت بالا روید.
- میتوانید به خود کمک کنید تا همیشه پلی برای دیگران نباشید.
- میتوانید بدون اینکه دیگران ناراحت شوند خواسته خود را بیان کنید و به خواسته خود برسید بدون اینکه از چشم دیگران بیافتید.
- میتوانید به یک شخصیت دوست داشتنی تبدیل شوید نه یک شخصی که همیشه باید به دیگران وابسته باشید.
- میتوانید کسب کار خود را گسترش دهید و یا اگر شاغل نیستید شغل رویای خود را بسازید.

چطور مبلغی که برای این دوره میپردازم به حسابم و زندگیام برمیگردد؟ توجیه اقتصادی این محصول چیست؟
این که تا الان بخاطر خجالت کشیدن ، بخاطر اینکه گفتی (من روم نمیشه) ، بخاطر احساس ناتوانی و به خاطر هزاران تلاش کردنها و نتیجه نگرفتنها ، میلیونها تومان از دست دادی خودش اولین دلیل استفاده از این دوره است.
دلیل دیگر اینکه وقتی بتوان عزت نفس و اعتماد به نفس خود را به بالاترین درجه ممکن برسانی روزانه چندین برابر این دوره را در زندگیت خواهی ساخت.

مشخصات محصول
مدرس : ابوذر یعقوبی مدرس و محقق زندگی پس از طلاق (نویسنده کتاب از جدایی تا ساخت زندگی طلایی)
مخاطب : آنها که میخواهند سکوی عزت نفس و اعتماد به نفس خود را برای رسیدن به خواستههایشان بنا کنند
تعداد جلسات :این محصول 16 جلسه هست که هر کدام حدود 1 ساعت است.
فرمت آموزش: فیلم دانلودی MP4 با کیفیت Full HD
نوع دسترسی: قابل دانلود بلافاصله پس از خرید
حجم فایل: 15گیک
آمنه پاکدل –
قبل ازدواج با شوهرم دوست بودم خب اون اوایل همه یه حس خوب دارن ومنم تقریبا اینطوری بودم خیلی بهم محبت می کرد کادو می خرید خرج می کرد وگفته بود املاک داره ومراسم عقدمون هم خوب بود .اینقدر محبت می کرد که من نیازی برای تحقیق کردن نمیدیدم البته یه سری چیزا رو قبل عقد میدیدم مثلا اینکه گوشیش رمز داشت یابا خودش سرویس میبرد ولی من ادای متمدنها رو درآوردم وکاری به کارش نداشتم.تا اینکه عقد کردیم ولی اون تفاوتی بین قبل وبعد عقد قائل نشد خودش تشخیص میداد کی بره کی بیاد وتقریبا مثل قبل عقد ما هفته ایی یکبار کنار هم بودیم والبته که یکم سرد شده بود تقریبا با اینکه مخالف بود رفتیم سرزندگی مشترک وجالب اینجا بود که اون میگفت کاردارم تقریبا شبا بین ساعت 2 تا5 صبح وبعضی وقتا 7 تا 9 صبح میومد خونه اونقدر ازش ترس داشتم ودلیلش رو هم نمیدونستم که نمیتونستم حرفی بزنم .همه جهات زندگی تقریبا خوب بود .ما یه واحد 80 متری ودوتا ماشین داشتیم اما من به یه جایی رسیده بودم که به یه مرده متحرک تبدیل شدم چون با شوهرم قبلا دوست بودم هم نمیتونستم با خانواده خودم صحبتی کنم وفکر می کردم باید زندگیم رو نگه دارم تا اینکه دوست دوران دبیرستانم رواتفاقی تو اینستا دیدم مشکل رو بهش گفتم تون خودش کوهنورد بود ویه دوست پسر داشت که اسمش مجید بود گفت به مجید میگم یکی رو پیدا کنه که شوهرتو تعقیب کنه ببینیم چیکار میکنه بعد بهم خبر داد گفته 25 میلیون میگیره تعقیبش کنه وهرچیزی که ببینه رو با عکس وفیلم کامل برام بفرسته یه روز که شوهرم نبود رفتم یه تیکه طلا فروختم وهمونجا زدم به حساب دوستم که بده طرف اطلاعات رو برام جمع کنه تقریبا یک هفته صبر کردم ومتوجه شدم شوهرم با 5 نفر ارتباط داره اول فکر کردم اینها مشتری هستن اما بعد که گوشیش رو تونستم بازکنم متوجه شدم ارتباطشون خیلی قوی تر از ارتباط بامنه .همه دنیا رو سرم خراب شد به بن بست رسیده بودم یه روز تصمیم گرفتمجریان رو بهش بگم اون روز تقریبا وحشتناک ترین روز عمرم بود حسابی منو کتک زد وتو دعوا گفت من کوکائین هم مصرف میکنم ومنو از خونه انداخت بیرون با وجود آسیبهایی که دیده بودم همش دنبال این بودم که برگدم به زندگیم ویه فکراحمقانه من این بود که نمی خواستم با دیگران روزهای خوش داشته باشه ومن تنها بمونم این جریان تقریبا 18 ماه طول کشید ومن از هرواسطه وروشی برای برگشت به زندگی استفاده کردم تنها وتنها نتیجه تلاشهام این بود که یه وکالت طلاق برام فرستاد در خونه من هر روز افسرده شکسته وداغون تر شدم.بعد اومدم از آقای یعقوبی مثل همه روانشناسای دیگه که التماسشون می کردم بهم کمک کنن تا برش گردونم کمک بخوام اما ایشون تویه جلسه منو به خودم آوردن وبعد راغب شدم ادامه بدم خیلی حالم بهتر شده والبته پیشنهاد دادن تا یسری دارو روانپزشک برام نوشت ودرکنار دارو این دوره رو شروع کردم جلسه چهارم بود که دادخواست طلاق دادم تا الان سه بار این دوره ودوره آرامش پس از طوفان جدایی وبازسازی سکوی عزت نفس رو دیدم فقط می تنم بگم که واینسین یه نفر نابودتون کنه اگر برای انسان بودنتون ارزشی قائل هستین. ممنونم ازتون آقای دکتر
طلعت حسینی –
سلام خدمت شما بزرگوارن .دختر من طلاق گرفته بود حال خوبی نداشت .بردم روانپزشک چند تا دارو داد مثل کلوزاپین ،دیازپام، فلوکسیتین وغیره اما همش خواب بود تو اتاقش بیرون نمیومد اصلا باهامون حرف نمیزد وهیچ کاری انجام نمیداد حتی 10 روز یکبار حمام نمیرفت. اما این دوره رو با دوتا دوره دیگه توهمین سایت براش گرفتم وبعد 3 ماه استفاده کردن الان رفته سرکار واقعا این حرفهای آقای دکتر معجزه میکنه ممنونم ازتون اقای دکتر که تونستین به دخترم کمک کنین
محبوبه خاکی –
آقای دکتر شما شهرستانها دوره برگزار نمیکنین خیلی دلم میخواد تو این دوره ها بصورت حضوریشرکت کنم البته میدونم این دوره ضبط شده هست
علیرضا.م –
سلام خدمت همه .بچه بودم خونه ما همیشه جنگ بود .من همش احساس میکردم دلیل دعوای پدر مادرم من هستم. بابام هروقت خرید می کرد میاورد حونه میگفت هرچی کار میکنم میریزم شکم شماها وبایدمثل سگ کار کنم ما 5 تا بچه بودیم. تقریبا من هیچ موقع یادم نمیاد یه چیزی خواسته باشم وبابام برام خریده باشه تابستان همیشه میرفتم سرکار وپولش رو برای دو تا خواهرام لباس ووسیله می خریدم وخودم منتظر بودم تا اگه بابم دلش بخواد کفش یا لباس برای مدرسه بخره اونم اگه سال قبلی ها برام تنگ نشده بود.گذشت ومن ازدواج کردم واونم طبیعتا تصمیم پدر مادر بود وخواهر بزرگیم. من همچنان هیچی نداشتم واگر پولی در میاوردم یرای خانواده بود وقتی ازدواج کردم همین رویه رو ادامه دارم همیشهبرای خانمم زیاد خرج می کردم .خودم یه پراید سوار میشدم وبرای اون یه پژو 207 خریده بودم خونه م ولی به نام بابم بود چون خودش خریده بود وتازخ گفت هروقت بتونی خونه بخری باید اونجا رو خالی کنی .من حتی توانایی خریدن یه تیکه لباس نداشتم .خانمم هم اصلا به من توجهی نداشت ومنو فقط در حد یه کارت بانکی میدونست. کم کم مهمونی رفتنهاش زیاد شده بود ومن که یهچ وقت نتونسته بودم توزندگی حرفی بزنم چیزی نمیگفتم .خواهر کوچیکم همش حرص می خورد ومیگفت باید کنترلش کنی ولی من توانایی اینکارو نداشتم.یه شب که رفته بود مهمونی ساعت 4 صبح مسب برگشت خونه. وبا حال بد خنده وگریه اسم یه مردی رو صدا میزد هم بوی مشروب میداد هم بوی سیگار ویه بوی دیگه که خیلی بد بود رفتم نزدیکش تا بهش کمک کنم گفت به من دست نزن مرتیکه به مجید میگم من که مات مبهوت مونده بودم یهو دیدم خانمم افتاد رو زمین وکف بالا آورد وسرفه های شدید میکرد زنگ مامانش زدم جواب نداد وترسیدم به کس دیگه ایی زنگ بزنم زنگ 115 زدم اومد بردیمش بیمارستان بعدا متوجه شدم مصرف مشروب شیشه ورابطه جنسی زیاد باعث این بیماریش شده.حالش که خوب شد خودش خونه نیومد ومن تصمیم گرفتم خودکشی کنم چون واقعا به پوچی کامل رسیده بودم ومیدونستم چون رهاش کردم به این نقطه رسیده والبته انتخاب اشتباهی هم کرده بودم تواینستا گرام میچرخیدم وبا پیج آقای یعقوبی آشنا شدم تو یکی از این استوری ها این صفحه رو لینک داده بودن و من این دوره تهیه کردم خیلی حالم بهتر شد .تونستم با مدارک موجود بیمارستان از خانمم شکایت کیفری کنم بعد یکماه با وکیلش اومد ماشین رو به نامم زد مهریه رو بخشید 500 میلیون پول داد وکالت طلاق گرفت ورفت .هرچند تلخ بود اما بهتر از خودکشی بود والان تازه من تونستم یکم بخودم بیام وبا تمرینات این دوره کلادنیا رو یه جور دیگه ببینم.امیدوارم جوری که منو نجات دادین خدا بهتون کمک کنه
dr.sadeghi –
سلام خدمت شما همکار گرامی دوره ایی دارین که به ما آموزش بدین رو مراجع این موارد رو آموزش بدیم؟
سمانه طلوع –
خدا هیچ وقت شوهری به آدم نده که همه تمرکزش مادرش باشه .شوهر من با رفتار اینشکلی منو از ریشه سوزوند .وقتی ازدواج کردم دانشجو دکتری علوم آزمایشگاهی بودم ولی بعد از ازدواج من حتی مجبور شدم سبزی پاک کنم تا همسرم که سوپری داشت تو مغازش بسته بندی بفروشه .میدونم باورتون نمیشه ولی انجام دادم .فقط به خاطر اینکه پدرشوهرم ومادر شوهرم مالک همه چیز ما بودن شوهرم هرچی کار می کردم میرفت توحساب مادرش .مغازش خونه ایی که توش زندگی می کردیم ماشینمون همه وهمه حسابهای باهنکی به اسم پدر ومادرش بود .وما هرشب بدون استثنا باید شام میرفتیم خونه مادر شوهرم که طبقه پایین ما بود .خواهر شوهرام به حس خفه کننده ایی به من نگاه میکردن ومنو 4 سال عذاب دادن من حق خروج از خونه نداشتم ودر بیشتر موارد باید خونه مادر شوهر شام درست می کردم .اما یه جا به خودم اومدم دیدم دارم از درون متلاشی میشم چون حتی برای یه دندانپزشکی رفتن شوهرم مادرش رو راضی میکرد تا بتونه ازشون پول بگیره ما حتی مسافرت رو با خانواده شوهرم میرفتیم .شما فکر کنین حتی یه کارت بانکی نداشتم تا مثلا برای خودم نوار بهداشتی بگیرم اما پدر شوهرم تومشهد ونور وقشم ویلا داشت چون خودش پخش مواد غذایی داشت ودوتا پسر دیگه ش هم پیشش بودن وشوهر من هم یه سوپری داشت که درسته خودش کار می کرد اما همه پولها مال اونها میشد.خلاصه تمومش کردم فقط سالها از خودم دور شده بودم یه شب ظرف مهمونی 43 نفر رو شستم وفرداش بدن هیچ حری اومدم خونه مامنم وبرای همیشه برنگشتم.اما بعد طلاق من آدم قبل ازدواج نبودم خیلی ترس داشتم خیلی ضعیف شده بودم وتقریبا ازیبن رفته بودم با یان دوره نشستم تیکه های خودمو جمع کردم ومی خوام بهتون بگم یه جا تو زندگی میبینی داری علیل وناتوان میشی نامردی اگه خودتو نجات ندی .ممنون دکتر یعقوبی بابت اینکه بهم کمک کردی اینجوری خودمو پیدا کنم
Dr.ranjbar –
به نام خدای مهربانی سلام دوستان گرامی من مستقیم میرم سر اصل مطلب ،اونهایی که طلاق گرفتن حرف منو کامل متوجه میشن .توبه هر دلیلی طلاق گرفته باشی وقتی طلاق تموم شد به حالی میرسی ( روانشناسا بهش میگن انکار )دقیقا هرچی بلا شوهرت سرت آورده یادت میره .شرایط چیزی رو نشون میده که اون آدم یه فرشته بود مثل اون آدم پیدا نمیشه من الان بدون اون بد بخت میشم وتمام این افکار مثل خوره میوفته به جونت.من 5 جلسه مشاوره رو با آقای یعقوبی رزرو کرده بودم وایشون توجلسه دوم این دوره و دوتا دوره آرامش پس از طوفان جدایی وبازسازی سکوی عزت نفس رو بهم معرفی کردن وگفتن بعد از طلاق ساختار تو رو تغییر میده .حقیقت اولش به حرفشون زیاد توجه نکردم وگفتم مگه میشه دوره آدم رو تغییر بده چون خودم پزشک بودم تو جلسه سوم یه مثال زدن که خیلی به دلم نشست وگفتن مال یکی ازجلسات همین دوره ست .منم راغب شدم تا این دوره رو ببینم وتهیه کردم .باورم نمیشد که این دوره اینقدر تو روح من نفوذ کنه که الان با یه حس ارزشمندی مطلق به خودم فکر میکنم وشرایطتم رو پیش میبرم وزندگی گذشته برام شده یه کتاب قصه که تا نخوام بخونمش چیزی ازش نمیدونم.مهم ترین کاری که این دوره با من کرد این بود که من تونستم برای تخصص بخونم وپوست که خیلی مورد علاقم بود رو قبول بشم چقدر حال خوبی داره آدم وقتی که به یه نقطه برسه که نیاز نباشه فکر وجون وتن وروحش رو برای یکی بزاره صرفا برای اینکه تنها نباشه.بابت تک تک جمله هاتون جناب دکتر سپاس
سیامک شاهدی –
من یه عمر داشتم درجا میزدم تا الان سه بار ورشکست شدم همیشه تو کسب وکارم دقیقا طوری رفتار میکردم که پایه واساسش این جمله بود .تو حق نداری کسی رو از خودت برنجونی.من نمی خواستم کسی ازم ناراحت بشه من نمی خواستم دل کسی از من برنجه.وهمه اینها باعث شده بود من همیشه خودمو زیر پا بذارم تا حالا دو تا شریک داشتم وهر دوبه بد ترین وضعیت ممکن به من ضربه زدن یکیون همیشه دنبال دختر بود واصلا سرکارنبود ودست آخر یه 3 تومنی ازمن گرفت جنس بخره داده بود به پول نزول ومن به خاک سیاه نشستم اون یکی هم که مثلا حاجی بود وخوب بود ته کارمتوجه شدم یه مغازه توشهرستان زده وچون جنسها رو خودش خرید می کرد 20 درصدش رو میفرستاد اونجا ومن نمیفهمیدم .همش من بادیگران رو دروایسی داشتم.این دوره مثل یک پدر میمونه که بهت یاد میده چطور درست زندگی کنی .حتما وقت بذارین این دوره رو ببینی خودتون رو با این دوره بسازین تا یه زندگی درست داشته باشین .ترس از دست دادن نداشته باشی.جوری رفتار نکنی که بخواهی همه رو از خوت راضی نگه داری.نخوای برای انجام کاری به دیگران التماس کنی. خلاصه اگر من این دوره رو 5سال قبل دیده بودم الان 8 میلیارد از سرمایه م از بین نرفته بود
حمیده شهیدی فر –
سلام وقتون بخیر این دوره پشتیبانی هم داره؟ مثلاً اگر سوالی داشته باشیم یا به مشکل بخوریم، میتونیم با آقای یعقوبی در ارتباط باشیم؟ چون فکر میکنم پشتیبانی خیلی مهمه تا بتونیم تغییرات رو به درستی پیاده کنیم.من قبلا دوره گرفتم وچون پشتیبانی نداشت نتونستم درست استفاده کنم